دیکشنری
داستان آبیدیک
برخورد کردن
english
1
general
::
confront, collide, wallop, crash
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
برخه
برخه کاری
برخه یاب
برخوانی دست آزاد
برخوانی دوطرفه
برخورد
برخورد اجسام سخت یا تیز
برخورد از روبرو
برخورد تمدنھا
برخورد دوتایی ذرات
برخورد سه تایی
برخورد شخصی
برخورد فیزیکی
برخورد منافع
برخورد نیروهای متخاصم
برخورد کردن
برخوردار
برخوردار بودن
برخوردار شدن
برخورداربودن ازچیزی) )
برخورداری
برخورددهنده خطی
برخورددهنده دایره ای
برخوردگی حبه
برخوردکردن
برخورنده
برخی
برخیزنده
برد
برد آردوینو
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید